در روزگاران نه چندان قدیم در یکی از کشورهای منطقه زن و شوهری با هم زندگی میکردند که هردو نسبتا اهل مطالعه بودند و هرازچندگاه مقالات و یادداشتهای مجلات و سایتهای وزین را مطالعه میکردند. یک روز عصر، وقتی شوهر از سر کار به خانه برگشت، زن یک چایی ریخت و نزد شوهر برد و کنار او نشست و گفت: امروز یک مقاله روان شناسی خواندم. شوهر گفت: چه خوب. زن گفت: در آن مقاله تکنیکی آموزش داده شده بود که میتواند به تحکیم پایههای زندگی و گرم شدن کانون خانواده کمک کند. شوهر گفت: واقعا چه خوب. حالا این تکنیک چی چی هست؟
زن گفت: بر اساس این تکنیک هریک از زوجین باید ایرادهایی که همسرشان دارد را روی یک کاغذ فهرست کنند و در جلو هر عنوان بنویسند که دوست دارند همسرشان چه تغییراتی کند، سپس در جلسهای فهرستهای خود را برای هم بخوانند و به هم قول بدهند که طی یک هفته تغییرات لازم را بکنند.
بعد در پایان هر روز فهرست خود را با توجه به تغییراتی که همسرشان در خود ایجاد میکند اصلاح کنند و در آخر هفته بار دیگر آن را برای هم بخوانند تا به این ترتیب در فاصله کوتاهی تمام ایرادهایشان برطرف شود و کانون خانواده گرمی پیدا کنند. شوهر گفت: بسیار کار جالبی است. بیا شروع کنیم.
زن دو کاغذ و دو خودکار آورد و یکی را به خودش داد و یکی را به همسرش، و هردو به گوشهای رفتند تا فهرست خود را تهیه کنند. ساعتی بعد زن به نزد شوهر رفت و گفت: من نوشتم.
شوهر گفت: بخوان. زن شروع به خواندن فهرست خود کرد و دویست و سی و شش مورد از ایرادات همسرش را، اعم از آنکه جورابش را لوله کرده زیر مبل میاندازد، موقع غذا خوردن ملچ مولوچ و شالاپ شولوپ میکند، پس از استفاده از سرویس بهداشتی فن را روشن نمیکند، در خواب خروپف میکند، در هنگام رانندگی فحش میدهد، محتویات جیبش را روی میز ناهارخوری خالی میکند، با دوستانش به بیرون رفته و کله پاچه میخورد، به طور پنهانی دخانیات استعمال میکند و... را که در کاغذ نوشته بود، برای همسرش خواند.
سپس گفت: حالا تو. شوهر کاغذ را از جیبش درآورد و گفت: راستش من خیلی به این اندیشیدم که تو چه ایراداتی داری و من دوست دارم آنها چه تغییری بکنند، اما به این نتیجه رسیدم که من تو را با همه ایرادهایت دیدم و پسندیدم و به تو علاقهمند شدم و پذیرفتم و اکنون نیز تو را با همه ایراد هایت دوست دارم.
سپس کاغذ خود را که سفید بود به همسرش نشان داد. زن که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و اشک در چشمانش حلقه زده بود، از جا برخاست و در کنار همسرش نشست و او را در آغوش کشید و پس از عذرخواهی از او فهرست خود را پاره پاره کرد و در سطل زباله (زبالههای خشک) ریخت. شوهر هم که تاکتیک خود را با موفقیت اجرا کرده بود، تا آخر عمر با همان ایرادات و بلکه بیشتر به زندگی ادامه داد و خون به دل همسرش کرد.